۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۳, دوشنبه

دل تنگی هوای شنیدن صدای آشنای دور ...
-سلام خانم دکتر
صدای آشنا مثل همیشه محکم وجدی ولی مهربون توی گوشی می پیچه .حتما تو بیمارستان یا درمانگاهه .صدای منو به سختی داره یا نشناخته واین تدبیریه برای نشکستن دلی که نیمه شب هوای رفیق قدیمی کوچه کودکی وبلوغ رو کرده!تجسمش میکنم با روپوش سفید مقنعه مشکی چشای مشکی زیر سایه مژه های مخملی خواب رو پنهون کرده گوشی بدست بلند میشه میره کنارپنجره .
اولین باره که تو صداش دوری موج میزنه اولین باره که باشنیدن صداش یادم نرفت که چقدر دورم ...
دور اتاق راه میره صداقطع ووصل میشه میگه شیفتش رو فردا همین موقع تحویل میده ومیره خونه !میگم باشه زنگ میزنم و....
....
گوشی بدست رو تخت نشستم ونمیدونم چقدر تو خاطره ها غرق بودم یاد سالهای اول دانشگاه سالی که هر دو از کوچه کودکی دورشدیم ولی نه از هم !.........
دلم تنگ میشه بازهم برای خونه دلم تنگ میشه! برای کوچه ای که فردا پذیرای قدم آشنای دوره منه برای شاخه های درختهای پیر ورازداری که سایه بان پچ پچ های ما بودند .......دلم تنگ میشه و نه نوشتن ونه این اشکها.....صبر میکنم شاید فردا شنیدن صدای همراه کودکی ها ...

هیچ نظری موجود نیست: