۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

گاهی شروع میکنی به بلند فکرکردن و شرکردن حسی که مدتها باهاش کلنجار رفتی با یه دوست,نه به امید اینکه سبک بشی .شاید فقط میخوای یکی رو داشته باشی که بشینه وگوش بده به حرفات بدون قضاوت, بدون تلاشی برای ارائه راه حل ,فقط گوش بده .
ولی یادت میره که این کارآسونی نیست حتی برای اونایی که دوستت دارند .این جورگوش دادن هنریه که آدمای کمی دارند وحتی اونها هم کم پیش میاد که بفهمند که زمانیه که باید از اون هنرشون استفاده کنند .دوستت دارند وناخودآگاه میرند سراغ ارائه راه حل ونظردادن وشکستن سکوتی که تو دنبالشی برای شنیده شدن.

۱۳۸۸ خرداد ۴, دوشنبه

همیشه پشتبند تنهایی ودرد ,تفکر وبازبینی (شاید تحول) میاد.خیلی وقت بود با خودم خلوت نکرده بودم یه جوری از خودم فرارمیکردم وقتی ازخودت راضی نیستی ازخودت فرارمیکنی حتی وقتایی که تنها میشی از خلوتت گریزونی دست به هرکارچرندی وپرتی میزنی که فکر نکنی, باخودت حرف نزنی خودخودت رونبینی .آخه دردناکه با خودی که دلپذیرنیست تنها بمونی, خودی که ساخته توست.


....

۱۳۸۷ بهمن ۱۳, یکشنبه

امروز خیلی یادت کردم بعد از مدتهادوباره ازخاطره هاو با یاد اون روزها سرشاراز شوربودم وعاشقی کردم بعد از مدتها دلم لرزید اشکم جنس دیگه ای بود از اون اشکایی که روحت روسبک میکنه.
هنوز هم این حس کارمیکنه بعد از مدتها تو هم یاد من کردی و...

۱۳۸۷ آذر ۱۵, جمعه

گاهی دل آدم چه ساده میشه که فکر میکنه فراموش کرده روزای قشنگ وپرازاحساس وشور هرچند دور رو!گاهی یاد اون روزها چنون اززیر لایه های غبارگرفته گذشته خودشو میکشه بیرون که باورکردنی نیست دوباره دلت میلرزه رولبات لبخند میشینه وگونه هات گرم وخیس !

چه خوب که عاشقی کردیم چه خوب !حالا که عاشق نیستم حالا که دلم برای کسی نمیلرزه میفهمم چه قشنگ بود اون روزهای دور با همه دردها وسختیهاش!مینویسم که اون وقتایی که شکوه میکنم ازسالهایی که بی نتیجه با تو گذشت به یاد بیارم که اون سالها زندگی کردم تک تک لحظه هاشو زندگی کردم !این مهم نیست که آخرش تو چی شدی من چی شدم رابطمون به کجا رسید مهم اینه که دوستت داشتم دوستم داشتی وبا نگاهمون میتونستیم دنیایی حرف بزنیم .دلمون گرم بود هرچی که بخواییم یکی هست که پاش واستاده !

بعد ازتو روزا گذشت دلم تنهایی میخواست دلم میخواست فقط مال خودش باشه دلنگران خودش باشه به خودش مهر بده وبگیره گذشت وگذشت دلم زخماش خوب شد و آروم !اما ترسیده بود نمیخواست خطرکنه نمیخواست ....دیگه دوست داشتن وعاشقی خنده دار بود و...

عقل وحساب وکتاب ....

۱۳۸۷ آبان ۲۱, سه‌شنبه

5sal gozasht bavaret mishe ?woww 5sal ki bavaresh mishod betoonam betooni tab biarim ke az ham door bashim ?rahat nabood ama toonestim !midooni chand shab pish axaye tavalode 28 salegimo negah mikardam chashmamo baste boodam va arezoo mikardam bad to axe badi chenoon khoshhal boodam ke shama baham khamoosh shode .yani arezoom ke oomadane to va boodan batoe baravorde mishe !midooni ba doidane axa chi goftam ?goftam khodaro shokr ke arezoom baravorde nashod are che khoob ke nashod !alan arezo mikonam ke ye roozi beshe ke betoonam mese oonvaghta ke toro doost dashtam kesiro sdoost dashte basham !yeroozi mese oon rooza ghalbam vase kesi betape are arezo bemikonam ke to baz ham bashi ya kesi mese to bashe na na arezoom asheghi kardane mese oon roozhast bedoone zarei nakhalesi

bavaram nemishe ke 5 sale mamanio nadidam nastaran arian farnaz maryam va ...............5sale ke khoone naboodam 5salllll !

۱۳۸۷ آبان ۱۵, چهارشنبه

خوبه! دیگه وقت مستی هق هق نمیکنم .

۱۳۸۷ آبان ۷, سه‌شنبه

نمیدونم چی میخوام کلافه وبیقرارم .قطره های آخر از ظرف صبوری من داره تبخیر میشه ومن خسته تر ازاونم که کاری کنم .
دیگه حتی آرزو ندارم خسته ودلزده ام از نرسیدن به آرزوهایی که خیلی هم بزرگ نبود دورنبود ولی از من دورشدند بدون اینکه ازمن کاری ساخته باشه....
ته مونده امیدم رو چند روزپیش فوت کردم و30 شمع خاموش شد به آرزوی اینکه دستای مهربون ناهید 31شمع رو روشن کنه.