۱۳۸۶ بهمن ۷, یکشنبه

رابطه بین دوقلب به یه جایی که رسید هیچ وقت از بین نمیره هیچ وقت !!!دیشب که حس تک تک اون روزها ولحظه ها بی هیچ کنترلی زیر پوستم گر میگرفت نمیدونستم که یکی دیگه هم یه جای دور این حسو با من شریکه!

۱۳۸۶ بهمن ۶, شنبه

یاد اون روزهای زمستونی تو سرای سعدالسلطنه ....
شنیدن صدای یه آشنای دور از اونایی که با شنیدنش یادت بره چقدر دوری ونفهمی کی دو ساعت کارتت تموم شده نزدیکه !فقط 5روز دیگه تا 11بهمن ماه مونده !رفیق قدیمی شنیدن صدات نزدیکه و دلم تنگ !

۱۳۸۶ بهمن ۳, چهارشنبه

...

اینروزها تنهایی است وتنهایی وطعم شیرینش!حس محزون شیرینی که مزمزه اش لبریزم میکند از یاد دوران وداع با کودکی! وقتی کودکی دور میشد ودست تکان میداد, ولی شیرینی تجربه لمس بلوغ وداع رادلنشین میکرد.

۱۳۸۶ دی ۲۷, پنجشنبه

از وقتی از سفر برگشتم خلوت خودم رو میخوام و ازش لذت میبرم انگار چیزی بیرون این خونه مثل یه نور مثل انعکاس نور خورشید روی برف چشممو میزنه !توی ذهنم چند تا طرح زدم که میترسم وقتی قراره عینی بشه رنگ وحسش رفته باشه تو فکر خرید آبرنگ وقلم مو وآب مرکبم دلم هوس بازی با رنگ رو داره !
این روزها تنهایی میخوام میدونم منفی نیست لازمه با خودم بلند بلند حرف بزنم به نتیجه برسم وبرنامه ریزی کنم این سه سال اینو یادم داده که زمان زود میگذره و یک لحظه هم منتظر کسی نمیمونه!

۱۳۸۶ دی ۲۱, جمعه

دلم گرفته ازصبح که بیدار شدم همین جوری بود از صبح یه بغض تو گلوم میچرخه و چشمامو پرمیکنه ویکباره میریزه تو دلم .نه خسته ام نه ناامید ولی دلم نه قلبم نمیدونم یه جایی اون طرف ها درد میگیره تنگ میشه بد جور هم تنگ میشه برای کی برای کجا نمیدونم؟میدونم ها نمیخوام به روی خودم بیارم. عجیب دلم میخواد برم زیر بارون راه برم وسیگار بکشم ولی خوب از سیگار بدم میاد دلم میخواد یه چیزی بشه یه چیز خوب یه چیز که تنگی دلم یه نمه باز بشه روزهای دلگیریه ها خودمونیم .چقدر هوس صدای ناهید رو کردم که بگه دیگه داره تموم میشه همه چی داره درست میشه هوس بوی تن مامانی خنده ها وحرف های چرندی که بانسترن میزدیم وای نشد به روی خودم نیارم دلم برای ایران برای خونه تنگ شده