دیشیب تاسپیده صبح پلک نزدم این روزها به اندازه ای خودمو آنالیز کردم که گیج ومنگم کاش یکی افکار منو دسته بندی میکرد
اینروزها افکاری که پس لایه های گذشته مدفون بوده و افکار لحظه ای دورتادورمو گرفته من از یه جایی
خودمو گول زدم وبعد شروع کردن به جلو رفتن یا چه میدونم درجا زدن یا هر چیزی که اسمشه
حالا باید از اون نقطه همه چیز رو کنار هم بچینم ونگاه کنم, فکر کنم. ولی وقت زیادی ندارم باید بجنبم روزها خیلی زود میگذره من هنوز خیلی چیزها هست که بهش نرسیدم وقت تنگه وقت تنگه