۱۳۸۷ مرداد ۵, شنبه

فکر میکردم اگه دیگه عاشقت نباشم راحت تره اما نه! کاش همون میموندی وعاشقت میموندم وازت میبریدم اونجوری بهتر بود نمیخواستم بشکنی سعی کردم اما نشد آخه دست من که نبود تو خودت شکوندی خودتو! من نمیخواستم !نمیخواستم !میخواستم ابدی باشی حتی اگر باهم نباشیم ولی شکستی !شکستنت منو خیلی منگ وگیج کرده شک کردم به خودم به خیلی چیزها !تلخ شدم خیلی تلخ!مرور میکنم مرور میکنم از کجا اشتباه رفتم؟رفتی؟ رفتیم ؟حتی شک میکنم که از اول ...اما شکش پایدار نیست نمیخوام به همه اون زیباییها هرچند دردناک شک کنم همه اون روزها با همه زیباییها ودردها و....پرعشق بود نه تو دروغ بودی نه من !

۱۳۸۷ مرداد ۴, جمعه

دلم گرفته ولی خسته نیستم این خیلی خوبه! امیدوارم! هدف دارم !دوباره آرزودارم ....ولی دلم خیلی گرفته خیلی ...احساس تنهایی میکنم خیلی...همه این دلتنگی رو میزارم رو حساب اینکه دیگه آخراشه وخبرای خوش تو راهه وقراره به همه این دلتنگی ها بخندم ...

۱۳۸۷ تیر ۳۱, دوشنبه

اهورا

دیشب با تمام وجودم یکباره دردی که میکشی را لمس کردم قلبم کنده شد واشکم جاری !دلتنگت شدم نه صدایت بود نه کلامت ولی حضورت بود قوی تر از همیشه !

۱۳۸۷ تیر ۲۱, جمعه

اولین سال

حتما حکمتی بود برای حضورت توی زندگی من توی سالهای شکل گیری بزرگسالی من !با تو رشد کردم با تو بزرگ شدم باتو عاشق شدن رو یاد گرفتم ودل کندن ودل بریدن رو!تابستون 73 اوه !چند سال پیش میشه ؟خیلی دور خیلی دور !اولین باره که خبری مهم توی زندگیم دارم وتو بیخبری .اولین ساله که 4تیر رو فراموش کردم آره اولین دهه دورقمی بدون توی عمرم داره شروع میشه وبعداز این زندگی من پر خواهد بود از اولین بارها....