۱۳۸۶ خرداد ۳, پنجشنبه

تنهایی

دلم خیلی گرفته خیلی بزار روراست باشم دلم میخواست اینجا بودی سرمو میذاشتم روسینت وآروم
میخوابیدم ,آروم آروم

۱۳۸۶ اردیبهشت ۳۱, دوشنبه

گذر

به سرعت روزها میگذره یادمه ر وزا وماههای اولی که اومده بودم چقدر از این سرعت خوشحال بودم ولی الان عذاب آورین ترین بخش زندگی همین سرعته.با خودم خیلی بد تا کردم ومیکنم هیچ کس جز خودم نمیتونه کمکم کنه تا اینجا هر چی شده مهم نیست از این متنفرم که نقش قربانی رو بازی کنم همیشه از این نوع آدمها بدم میومده و حالا اگه نجنبم خودم هم میشم یکی از اونها.باید بشکنم باید ببخشم باید بگذرم آره گذشت چاره این بلاتکلیفی وگره کوره .هر دو انتخاب هر دو طرف یعنی گذشت بخشیدن جزئی از زندگی از وجود ولی به جایی رسیده که چاره ای جز این نیست راه سومی وجود نداره.همه اینا رومیدونم ولی سخته خیلی سخت ولی باید بگذرم جز این راهی نیست