۱۳۸۶ دی ۲۱, جمعه

دلم گرفته ازصبح که بیدار شدم همین جوری بود از صبح یه بغض تو گلوم میچرخه و چشمامو پرمیکنه ویکباره میریزه تو دلم .نه خسته ام نه ناامید ولی دلم نه قلبم نمیدونم یه جایی اون طرف ها درد میگیره تنگ میشه بد جور هم تنگ میشه برای کی برای کجا نمیدونم؟میدونم ها نمیخوام به روی خودم بیارم. عجیب دلم میخواد برم زیر بارون راه برم وسیگار بکشم ولی خوب از سیگار بدم میاد دلم میخواد یه چیزی بشه یه چیز خوب یه چیز که تنگی دلم یه نمه باز بشه روزهای دلگیریه ها خودمونیم .چقدر هوس صدای ناهید رو کردم که بگه دیگه داره تموم میشه همه چی داره درست میشه هوس بوی تن مامانی خنده ها وحرف های چرندی که بانسترن میزدیم وای نشد به روی خودم نیارم دلم برای ایران برای خونه تنگ شده

هیچ نظری موجود نیست: