۱۳۸۶ دی ۹, یکشنبه

شب آخر سال 2007 رو به یاد تک تک شبهایی که توی این سال بدون خواب به صبح رسید به شب نشینی نشسته ام صدای بارون لذت این شبو تکمیل کرده حس غریبی دارم یه بغض سمج تو گلوم میچرخه و راحتم نمیزاره اما نمیتونه لبخندی رو که رولبامه رو محوکنه. لبخند رضایت ,این رضایت از جایی نیست که الان توش واستادم نه عاطفی نه تحصیلی نه....اما از خودم چرا, آره از خودم راضیم وخوشحال وایمان دارم سال دیگه شاید از جایی که واستادم هم راضی باشم .سالی که گذشت یاد گرفتم برای بودن برای داشتن باید گذشت باید بخشید باید از دست داد و گذشتم وبخشیدم. آسون نبود. جزئی از وجودم از من جدا شد و جاش خیلی خالیه خیلی. اما خوشحالم که نجیبانه گذشتم حرمت تمام روزها وشبها ونگاهها وبوسه ها وآغوشها ...حرمت دوست داشتن رو نگه داشتم ونخواستم برای توجیه تصمیمم روح گذشته رو لوث کنم توی این یک سال خیلی پخته شدم بیشتر از یک سال بیشتر از 365 روز. شکسته شدن اون هم به دست خود شانس بزرگیه که باید براش خطر کرد و من شکستم حالا میتونم دوباره بسازم طرحش آماده است وقابل اجرا پس ترس خطرو جرات نمیخواد فقط باید شروع کرد شروع

هیچ نظری موجود نیست: